ءَنَا وَضَعْتُ بِکَلاکِلِ الْعَرَبِ، وَ کَسَرْتُ نَواجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ، وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْقَرابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ.
وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ اءَنَا وَلَدٌ، یَضُمُّنِی إِلى صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِراشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ، وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ
وَ ما وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَ لا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ اءَنْ کانَ فَطِیما اءَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ.
وَ لَقَدْ کُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصِیلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ اءَخْلاقِهِ عَلَما، وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِداءِ بِهِ
وَ لَقَدْ کانَ یُجاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ، فَاءَراهُ وَ لا یَراهُ غَیْرِی ، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ واحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإ سْلامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَدِیجَةَ وَ اءَنَا ثالِثُهُما، اءَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسالَةِ، وَ اءَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ.
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: (هذَا الشَّیْطانُ قَدْ اءَیسَ مِنْ عِبادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ ما اءَسْمَعُ، وَ تَرى ما اءَرى ، إِلا اءَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیِّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلى خَیْرٍ)
من در خردى پشت عرب را به خاک رسانیدم و شاخهاى ربیعه و مضر را شکستم و شما از منزلت من در نزد رسول الله آگاه هستید، هم از جهت خویشاوندى و هم از جهت حرمت خاصى که براى من مى شناخت . من خردسال بودم که مرا در کنار خود مى نشاند و بر سینه خود مى چسباند و در بستر خود مى خوابانید و تن من به تن او مى سایید و بوى خوش خود را به مشام من مى رسانید. گاه چیزى را مى جوید و در دهان من مى نهاد. او هرگز نه دروغى را از من شنید و نه در رفتارم خطایى دید. از آن زمان که رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از شیر باز گرفته شد، خداوند، بزرگترین ملک خود را شب و روز همنشین او ساخت تا او را به راه بزرگواریها و خصال و اخلاق نیکو برد. من همواره ، چون بچه شترى که در پى مادر رود در پى او مى رفتم و او هر روز یکى از صفات پسندیده اش را بر من آشکار مى نمود و مرا مى فرمود که بدان اقتدا کنم . هر سال در غار حراء، زمانى چند خلوت مى گزید. من او را مى دیدم و جز من کسى نمى دید. روزگارى جز خانه اى که رسول الله (ص ) و خدیجه و من در آن مى زیستیم ، اسلام را دیگر خانه اى نبود. نور وحى و رسالت را به چشم مى دیدم و بوى نبوت را مى شنیدم . هنگامى که وحى نازل مى شد صداى ناله شیطان را مى شنیدم . مى پرسیدم یا رسول الله ، این صداى چیست مى گفت که صداى شیطان است ، از اینکه او را بپرستند، نومید شده است .تو هم مى شنوى ، هر چه من مى شنوم و مى بینى آنچه من مى بینم ، جز آنکه تو پیامبر نیستى ولى تو وزیر منى ، تو به راه خیر مى روى .
نهج البلاغه خطبه 234
وَ قَالَ ع : وَ قَدْ لَقِیَهُ عِنْدَ مَسِیرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِینُ الْاءَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَیْنَیَدَیْهِ:
مَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ؟
فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ اءُمَرَاءَنَا.
فَقَالَ:
وَاللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا اءُمَرَاؤُکُمْ، وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَعَلَى اءَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ، وَ مَا اءَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ اءَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْاءَمَانُ مِنَ النَّارِ.
ترجمه :
هنگامى که به شام مى رفت ، دهقانان شهر انبار به دیدارش آمدند. از اسبها پیاده شدند وپیشاپیش او دویدند. پرسید:
این چه کار است که مى کنید؟
گفتند که این عادت ماست در بزرگداشت فرمانروایانمان .
امام (ع ) فرمود: این کارى است که امیرانتان از آن سود نبردند و شما خود را در زندگى خود به مشقت مى افکنید و در آخرت به بدبختى گرفتار مى آیید. چه زیانبار است مشقتى که در پى آن عذاب باشد و چه سودمند است آسودگى همراه با ایمنى از عذاب خدا.
حکمت : 37نهج البلاغه
مهربانی وملاطفت با مردم
وَ اءَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضَارِیا تَغْتَنِمُ اءَکْلَهُمْ،
. مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى ، (نامه 53)
- دوری از عوام فریبی واحترام به شعور مردم
بنای حضرت بران است که با اگاه ساختن وتکیه بر استقامت مردم امور را پیش برد که فرمود
فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ، إِلا بِصَلاحِ الْوُلاةِ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ إِلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِیَّةِ،
. پس رعیت صلاح نپذیرد مگر آنکه والیان صلاح پذیرند و والیان به صلاح نیایند، مگر به راستى و درستى رعیت .
(خطبه 207)
ودر جایی که حتی مردم در فتنه وفریب دشمن قرار می گیرند امام دست به عمل متقابل نمی زند ونمی خواهد او نیز با نیرنگ حرکت کندوقتی حما قت وجها لت مردم حکمیت را بر امام تحمیل می کند حضرت فقط براگاه ساختن مردم اهتمام دارد درواقع امام حضور اگاهانه مردم را می خواهد ونه سیاهه لشگری به عنوان ابزار ابراز قدرت برای امام اصلاح امت مهم است نه قدرت گرچه متظاهر به همراهی مردم باشد به هر شکل وترفند علی که عین علم وعد ل است بر جهل وفریب توده بنای قدرت نمی کند بلکه بر اگاهی وایمان مردم امید بسته است
لذا وقتی منتقدان امام را در سیاست غیر زیرک می شمرند به انان پاسخ می دهد
وَاللَّهِ ما مُعاوِیَةُ بِاءَدْهَى مِنِّی ، وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ، وَ لَوْ لا کَراهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ اءَدْهَى النَّاسِ، وَ لکنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ، وَ لِکُلِّ غادِرٍ لِواءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست . او پیمان شکنى مى کند و گنه کارى .
اگر پیمان شکنى را ناخوش نمى داشتم ، من زیرکترین مردم مى بودم . ولى پیمان شکنان ، گنه کارند و گنه کاران ، نافرمان . هر پیمان شکنى را در روز قیامت پرچمى است که بدان شناخته گردد.
(خطبه 191)
چکیده
این نوشته می کوشد به برخی از مبانی که عمل سیاسی امام علی در زمان حکومت با تکیه بر آنها صورت می- گرفت بپردازد که پیوند سیاست امام با اخلاق وتقدم اخلاق درسیاست، همراهی حق وتکلیف، برتری حقیقت برمصلحت ،ونفی استبداد وخود رایی واجرای عدالت برمبنای علمی وعقلانی وجامع، مقابله با زیاده خواهان سیاستمداران فاسد ودینداران متحجر،ازجمله آنهاست
کلیدواژه : دوره خلافت ، برتری حقیقت ، حقوق مردم ، نفی استبداد ، اخلاق گرایی ، عدالت عالمانه ، مقابله با تحجر
روش های برخوردامام باسیاست وقدرت که برگرفته از مبانی سیا سی ایشان است طبق ادوار عمر مبارک ایشان به سه برهه تقسیم میشود دوره خلفا زمان انتقال قدرت ودوره زمامداری امام در این نوشته بعداز نگاه گذرا به دو مقطع ابتدایی به دوره مهم که خلافت وحکومت امام است می پردازیم وسیاست ایشان را در عصر قدرت امام بررسی می کنیم
بعداز جریان سقیفه حضرت سیاست صبر را در پیش می گیرد وبرای مصالح امت اسلامی با تلخی تمام سکوت می کند که فرمود
فَرَاءَیْتُ اءَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اءَحْجى فَصَبْرَتُ وَ فِى الُعَیْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجا، اءَرى تُراثىِ نَهْب
. دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم ، که میراث من به غارت مى رود.
(نهج البلاغه خطبه 3)
وپس از قتل عثمان وهجوم مردم برای بیعت با امام وقتی حضرت با اصرار آنها روبرو شدخلافت را پذیرفت
اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.
بدانید. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمى بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند، افسارش را بر گردنش مى افکندم و رهایش مى کردم و در پایان با آن همان مى کردم که در آغاز کرده بودم . و مى دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارج تر است .
( نهج البلاغه خطبه 3)
بنابراین حضرت با وجود زمینه مقبولیت مردمی تکلیف الهی خود می داند که خلافت را بپذیرد لذا می شود گفت مبنای پذیرش امام تحقق تکلیف الهی است که با حضور وهمراهی مردم میسر میشود
دوره خلافت امام
امام بعداز به عهد گرفتن خلافت روشهای منحصر به فردی را در پیش می گیرد که نشان می د هد سیاست علی (ع) بر استوانه هایی استوار است که نه با حکومت شاهان ومستبدان قابل قیاس است نه با حکومت مدعیان دین وزعامت مومنان در حکومت امام معنویت وعدالت در کنار حقوق مردم لحاظ می شود ودر واقع حق وتکلیف باهم هستند در سیاست امام حقیقت تقدم بر مصلحت دارد وقدرت پیوند نا گسستنی با اخلاق دارد ورسیدن به قدرت وحفظ آن با هر وسیله وبه هر شکل صورت نمی گیرد وسیاست تابع اخلاق است به عنوان مثال امام در جریان شورا نظر عبدالرحمن بن عوف را در عمل به سیره شیخین رد می کند در حالی که در دید سیاسی صرف حضرت می توانست در ان جلسه به ظاهر با شرط موافقت کند وبعداز به قدرت رسیدن نظر خود را اعمال کند اما این با روح والای اخلاص واخلاق گرای امام نا سازگار است وامام حاضر نیست به خاطر هدفی ولو مقدس که همان پیاده کردن احکام الهی است از راه غیر اخلاقی برود
خصوصیت دیگر حکومت امام همراهی عدالت با عقل وعلم است وبعد دیگر دوری از روحیه استبداد وبرتر دیدن خود از نقد وانتقاد است
بعد از این اشاره اجمالی به تفصیل موارد مطرح شده با استناد به بیانات ورفتار امام می پردازیم
1-برتری حقیقت وعدالت برمصلحت ومنفعت
با آن که امام در دوره خلفا به اجبار تن به مصلحت می دهد اما در زمان قدرت حقیقت مداراست واز نظر امام حکومت فقط درصورت اقامه حق دارای ارزش است که فرمود وَ اللَّهِ لَهِیَ اءَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إ لا اءَنْ اءُقِیمَ حَقّا اءَوْ اءَدْفَعَ بَاطِلاً.
هنگامى که به نبرد مردم بصره مى رفت ، عبد الله بن عباس گوید که در (ذوقار) بر امیرالمؤ منین (ع ) درآمدم . کفشش را وصله مى زد. مرا گفت : این کفش به چند مى ارزد گفتم هیچ
. گفت : به خدا سوگند، که من این کفش را از حکومت شما بیشتر دوست دارم ، مگر آنکه در این حکومت حقى را برپاى دارم یا باطلى را برافکنم (نهج البلاغه خطبه 33)
وراضی نمی شود عدالت را به خاطر برخی ملاحظات سیاسی نادیده بگیرد ودر این جا به دونمونه بارز اشاره می کنیم
الف –تقسیم بیت المال به نحو عادلانه ومحروم کردن اشخاص متنفذ از زیاده خواهی با آن که می شد فهمید که این برخورد عادلانه آنها را به مقابله با حکومت می کشاند که چنین هم شد وجنگ جمل از این روی بر امام تحمیل شد
ب-کنار زدن افراد فاسد از پست های حساس با آنکه باز مخالفت ودرگیری آنها قابل پیش بینی بود که جنگ صفین نتیجه همین کنار نیامدن امام با معاویه بود
بنابر این امام اگر طبق برخی مصالح با این افراد مماشات می کرد آن جنگ های خونین بر امام تحمیل نمی شد ولی فرق علی (ع)با دیگران در همین حق مداری هاست
2- توجه به حق انسان ومخالف
با آن که امام در جامعه دینی وبا نام دین حاکم گشته است اما در کنار عمل به تکلیف از حقوق غافل نیست قوق کسانی که بااو وغالب
ندبه سوزناک علی درخاک سپاری فاطمه اولین وغریبترین مرثیه شیعه است
ای وای عجب شبی است علی به یاد شبی می افتد که به سمت شجره نبوت می رفت تاقبس ونوری باخود آورد تا خانه ای بنا کند از نور تا مشعلی باشد برای انسان گرفتار ظلمت نور علی نور
ولی چه سود که ظلمت پرستان تاب ظهورانوارالهی رادر خانه ای که اذن برپایی ذکر الهی برآن نازل گشته است -فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیه اسمه ،نیاوردند واینک آسمان انسانیت که با چراغ فاطمی در شب های تار چلچراغی داشت کوکب خود را از دست می دهد- کوکب دری یوقد من شجره مبارکه
وعلی با امت مظلومه ومهمومه خود وداع می کند فاطمه امت علی بود در زمانه ای که مروت مردمان مرده بود
علی شرمسار از پیامبرامانت زخمدیده وپهلو شکسته را تحویل می دهد- فلقد استرجعت الودیعه واخدت الرهینه - امانت باز سپرده شد،وتاب نیاورده فریاد بر می آوردکه این امتت بود که فاطمه را آزرد فاحفها السئوال واستخبرها الحال –از فاطمه بپرس حال را
وکسی نمی داند وقتی پهلوی فاطمه شکست در دل پهلوان خیبر چه غوغایی بود ؟
وسکوت وصبر علی چون مرقد پاک فاطمه تا قیامت سر مگویی می شود که فقط سوز آن را در ندبه های علی می توان یافت
قل یل رسول الله عن صفوتک صبری ورق عنها تجلدی ای رسول خدا صبرم در فراق دختر برگزیدهات کم گشته
نویسندگان وبلاگ : حسین پسندیده[1] مرتضی جعفر پور برزکی[1] سید جواد حسینی شیجانی[1] محمود رضا رضایی نژادیان[0] مرتضی زارعی[15] علی رضا زکی زاده رنانی[0] حسین سروش[0] ابوالفضل فتحی[0] حسین مویدی[0] سید رضا هاشمی گلپایگانی[0] محسن کاظمی[0] |