چند روز پیش جناب افروغ به نکته جالبی درباره وضعیت سیاست در جامعه امروز اشاره کرده بود (وآن دچار شدن به نوعی ماکیاولیسم مذهبی است )عنوان دقیق ورسایی است از سیاست در جامعه کنونی در سیاست ماکیاولی سیاست مساوی دروغ وفریب می شود والبته به خاطر دینی بودن جامعه مارنگ ولعاب دینی بردروغ وفریب زده می شود در تکمیل سخن ایشان باید گفت علاوه بر ماکیاولیسم مذهبی پوپو لیسم مذهبی که همان سوءاستفاده از احساسات دینی مردم وعوام فریبی دینی نیز امروز رواج یافته است و روش رایج دیگر که کپی برداری از اعمال حزب توده ومارکسیست های سابق است توجیه کردن هدف وسیله را می باشد که امروز نیز به نام دین ودفاع از ارزش ها بدیهی ترین ارزشهای اخلاقی زیر پا نهاده می شود تا شخصیت افراد منتقد یا مخالف منکوب شود
وتهمت وافترا ء وپرونده سازی سکه رایج مدعیان دین ومعنویت است کسانی که ادعای پیروی از امام علی را می کنند اما بویی از اخلاق آسمانی او نبرده اند علی برای کسب قدرت حتی حاضر به گفتن دروغی مصلحتی نشد وبه همین خاطر آرای شورای خلافت بعد از عمر را ازدست داد وعلی که بعد از جنگ جمل عایشه را با آن که جنگی خونین را بر او ومردم تحمیل کرد به خاطر قرابت با پیامبر با احترام به مدینه فرستاد وفرمود حرمت سابق او باید حفظ شود (1) علی که فرمود می دانم شما را چگونه اصلاح کنم اما چون می دانم این مساله ممکن است به افساد ایمان خودم بیانجامد از آن خود داری می کنم (2) علی که فرمود اتامرونی ان اطلب النصر بالجور آیا از من که می خواهید با ستم پیروزشوم به خدا سوگند چنین نخواهم کرد (3)
علی که فرمود معاویه از من زیرکتر نیست اما او خدعه می کند واهل خدعه جایگاهش در جهنم است ومن از آن پرهیز می کنم(4
بنابراین با ادا وادعا نمی شود حکومت پیرو علی داشت وعلوی بودن یعنی تقدم اخلاق بر هر چیز دیگر زمانیکه در سیاست اخلاق مقدم بر هراصل و هدف دیگر شد می توان صادقانه ادعای علوی بودن نمود
1-خطبه 156نهج البلاغه
2-خطبه 68نهج البلاغه
3 -خطبه 126نهج البلاغه
4-خطبه 191نهج البلاغه
إِنَّمَا هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِیَامَهُ، وَ شَکَرَ قِیَامَهُ، وَ کُلُّ یَوْمٍ لاَ یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَیَوْمُ عِیدٌ.
ترجمه :
در یکى از عیدها فرمود:
عید از آن کسى است که روزه اش پذیرفته شده و نمازش را پاداش داده اند. هر روزى ، که در آن روز، خدا را معصیت نکنى ، تو را روز عید است .- حکمت 420
حضرت روز بی گناه را عید می نامد گناه همان حجاب فطرت است وپوشیده شدن فطرت یعنی گرفته شدن وکدورت وقبض وناراحتی یعنی عزا وماتم روح وبه عکس نبود گناه یعنی آزاد بودن روح الهی شکفته بودن فطرت انسانی وانبساط وبهجت درون واین یعنی سرور حقیقی و عید وشادی جان بنابراین با توجه به لوازم عید که مسرت را همراه دارد کلام امام را می توان ناظر به سرور وشادی حقیقی دانست
ومی شود سخن امام را با توجه به معنای تحت اللفظی عید فهمید وآن این که عید به معنای بازگشت است بازگشت به حقیقت واصالت ودرنبود گناه جان به پاکی ولطافت ورحمت اولیه باز می گردد وعید اتفاق می افتد .
با مولا علی هم قدرت پرستان کافر وکینه داران از علی دشمنی ورزیدند که معاویه وعمروعاص ریاست این باند را به عهده داشتند وهم کسانی که علی را برای دنیای خود می خواستند که زبیرو طلحه سردمدار این جریان بودند وهم جاهلانی که علی را تابع جهل خود می خواستند که خوارج نمود بارز این جریان است اما نکته مهم این که دو دسته اول قدرت پرستان ودنیا طلبان با وجود عده وعده دربرابر علی شکست خوردند واین جبهه جهل وحماقت بود که فرق علی راشکافت
معاویه وعمروعاص اعتقادی به دین نداشتند وبا علی به عنوان پرچمدار اسلام حقیقی می جنگیدند طلحه وزبیر هم دین را برای دنیا می خواستند ولی خوارج عابدان ودینداران کج فهمی بودند که ایمان را بی علم وتعقل می دیدند ودربرابر جامعیت علی که عقل وعلم وایمان راباهم داشت ایستادند
آنها فهم سطحی وجاهلانه خودرا با درک عمیق وعالمانه علی نمی توانستند تطبیق دهند وبه خاطر روحیه استبداد وخودبینی به جای اصلاح وارتقاء خود علی آن آینه حقیقت را شکستند
در ارتباط با برخود وتضاد علی وخوارج حداقل دونکته مهم قابل استنباط است نخست آنکه حکومت حقیقتا دینی وحکومت علوی از مهم ترین دشمنانش برخی دینداران وظاهربینان متحجر خواهند بود واز معیارها برای شناخت حکومت دینی اصیل وعلوی دشمنی ودوری آن حکومت از اهل ظاهر وافراطی گران به ظاهر مذهبی است کسانی که به اندک بهانه حکم تکفیر وتفسیق صادر می کنند همچون خوارج که مرتکب کبیره را کافرمی دانستند
سُیُوفُکُمْ عَلى عَواتِقِکُمْ تَضَعُونَها مَواضِعَ الْبُرْءِ وَالسُّقْمِ، وَ تَخْلِطُونَ مَنْ اءَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ اءَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه رَجَمَ الزّانِیَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَیْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ اءَهْلَهُ، وَ قَتَلَ الْقاتِلَ وَ وَرَّثَ مِیراثَهُ اءَهْلَهُ، وَ قَطَعَ السّارِقَ وَ جَلَدَ الزّانِیَ غَیْرَ الْمُحْصَنِ، ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِما مِنَ الْفَیْءِ، وَ نَکَحَا الْمُسْلِماتِ، فَاءَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه بِذُنُوبِهِمْ، وَ اءَقامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ، وَ لَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلامِ، وَ لَمْ یُخْرِجْ اءَسْماءَهُمْ مِنْ بَیْنِ اءَهْلِهِ.
شمشیرهاى خود را بر دوش نهاده ، بر سر بیگناه و گناهکار فرود مى آورید و گناهکار و بیگناه را با هم در مى آمیزید. و خود مى دانید، که رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) کسى را که مرتکب زناى محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس ، بر او نماز کرد و میراثش را به کسانش داد. قاتل را کشت و میراثش را به کسانش داد. دست دزد را برید و زناکار غیر محصن را تازیانه زد ولى ، سهمى را که از غنایم نصیبشان مى شد به آنان پرداخت و رخصت داد که با زنان مسلمان ازدواج کنند. رسول الله (صلى اللّه علیه و آله ) آنان را به سبب گناهى که مرتکب شده بودند، مواخذه کرد و حدّ خدا را بر ایشان جارى ساخت ولى از سهمى ، که اسلام برایشان معین کرده بود منعشان ننمود و نامشان از میان مسلمانان نزدود. خطبه 127 نهج البلاغه
نکته دوم این که اتفاقا خطرناک ترین دشمن حکومت دینی وعلوی نیز از جنس خوارج است چون مسبب قتل علی این ها شدند علی به دست به ظاهر دینداران وعابدان وقاریان کشته شد نه به دست معاویه وعمروعاص بنابراین چالش حکومت علوی از درون است برابر متحجران که یا با حماقت خود حکمیت راتحمیل می کنند ویا با کینه جان علی را هدف می گیرند
امام زمان(عج ) در نهج البلاغه 4
یَعْطِفُ الْهَوى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوى ، وَ یَعْطِفُ الرَّاءْىَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّاءْىِ.
حَتَّى تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلَى ساقٍ، بادِیا نَواجِذُها، مَمْلُوءَةً اءَخْلافُها، حُلْوا رَضاعُها، عَلْقَما عاقِبَتُها
اءَلا وَ فِی غَدٍ وَ سَیَأْتِی غَدٌ بِما لا تَعْرِفُونَ یَأْخُذُ الْوالِى مِنْ غَیْرِها عُمّالَها عَلَى مَساوِئِ اءَعْمالِها، وَ تُخْرِجُ لَهُ الْاءَرْضُ اءَفالِیذَ کَبِدِها، وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْما مَقالِیدَها فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السِّیرَةِ، وَ یُحْیِی مَیِّتَ الْکِتابِ وَ السُّنَّةِ
هواهاى نفسانى را به متابعت هدایت الهى بازمى گرداند(37)، در روزگارى که هدایت الهى را به متابعت هواهاى نفسانى درآورده باشند. آراء و اندیشه ها را تابع قرآن گرداند در روزگارى که قرآن را تابع آراء و اندیشه هاى خود ساخته باشند
تا آنگاه که جنگى سخت در میان شما درگیر شود، جنگى که چونان درنده اى دندان نماید همانند حیوانى شیرده که پستانهایش پر شیر باشد و شیرش به دهانها شیرین آید ولى در پایان به شرنگ بدل شود آگاه باشید که فردا و فردا خواهد آمد و ندانید با خود چه خواهد آورد فرمانروایى که نه از این قوم است ، کارگزاران را به سبب اعمال ناپسندشان باز خواست خواهد کرد و زمین براى او گنجینه هایش را، چون پاره هاى جگرش ، بیرون افکند. و کلیدهاى خود را تسلیم او کند و او به شما نشان خواهد داد که دادگرى در کشوردارى چگونه است . و کتاب خدا و سنت او را، که مرده است ، زنده کند.
خطبه 138 .
امام زمان (عج )در نهج البلاغه
یَا قَوْمِ هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ کُلِّ مَوْعُودٍ، وَ دُنُوُّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لاَ تَعْرِفُونَ.
اءَلاَ وَإِنَّ مَنْ اءَدْرَکَهَا مِنَّا یَسْرِی فِیهَا بِسِرَاجٍ مُنِیرٍ، وَ یَحْذُو فِیهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِینَ، لِیَحُلَّ فِیهَا رِبْقا وَ یُعْتِقَ فِیهَا رِقّا، وَ یَصْدَعَ شَعْبا، وَ یَشْعَبَ صَدْعا، فِی سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لاَ یُبْصِرُ الْقَائِفُ اءَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ، ثُمَّ لَیُشْحَذَنَّ فِیهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَیْنِ النَّصْلَ، تُجْلَى بِالتَّنْزِیلِ اءَبْصَارُهُمْ، وَ یُرْمَى بِالتَّفْسِیرِ فِی مَسَامِعِهِمْ، وَ یُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ
اى مردم ، زمان فراز آمدن چیزهایى است که شما را وعده داده اند. و نزدیک است که فتنه اى را، که نمى دانید چیست ، دیدار نماید. بدانید، که از ما هر که آن را دریابد با چراغ روشنى که در دست دارد، آن تاریکیها را طى کند و پاى به جاى پاى صالحان نهد، تا بندهایى را که بر گردنهاست بگشاید و اسیران را آزاد کند و جمعیت باطل را پریشان سازد و پراکندگان اهل صلاح را گرد آورد و این کارها پوشیده از مردم به انجام رساند. آنکه در پى یافتن نشان اوست ، هر چه به جستجویش کوشد، از او نشانى نیابد. پس گروهى در کشاکش آن فتنه ها بصیرت خویش را چنان صیقل دهند که آهنگر تیغه شمشیر را. دیدگانش به نور قرآن جلا گیرد و تفسیر قرآن گوشهایشان را نوازش دهد و هر شامگاه و بامداد جامهاى حکمت نوشند.
خطبه 150
امام زمان (عج )درنهج البلاغه 2
قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَها، وَ اءَخَذَها بِجَمِیعِ اءَدَبِها، مِنَ الْإِقْبالِ عَلَیْها، وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا، وَ التَّفَرُّغِ لَها، فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُها، وَ حاجَتُهُ الَّتِی یَسْاءَلُ عَنْها، فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلامُ، وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ، وَ اءَلْصَقَ الْاءَرْضَ بِجِرانِهِ، بَقِیَّةٌ مِنْ بَقایا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلائِفِ اءَنْبِیائِهِ. خطبه 181
درع حکمت بر تن کرد و آن را با همه آدابش فرا گرفت . بدان روى آورد و بشناختش و جز آن به چیزى نپرداخت . حکمت در نظر او گمشده اش بود که به طلبش برخاسته بود و نیازش بود که پیوسته از آن مى پرسید. او غریب است هنگامى که اسلام غریب شود. چونان اشترى که از شدت خستگى دم خود به حرکت آرد و گردن بر زمین نهد. او باقى بقایاى حجت اوست و خلیفه اى است از خلفاى پیامبران .
وَالْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الْاءَوَّلِ، مَا کَانَ لِلَّهِ تَعالى فِی اءَهْلِ الْاءَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا، لاَ یَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى اءَحَدٍ إِلا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِی الْاءَرْضِ، فَمَنْ عَرَفَهَا وَ اءَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ، وَ لاَ یَقَعُ اسْمُ الاِسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا اءُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ.
إِنَّ اءَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لاَ یَحْمِلُهُ إِلا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ، وَ لاَ یَعِی حَدِیثَنَا إِلا صُدُورٌ اءَمِینَةٌ وَ اءَحْلاَمٌ رَزِینَةٌ.
هجرت از ضلالت به هدایت همانگونه ، که واجب بود باز هم واجب است .
خداوند را به مردم روى زمین نیازى نیست ، چه آنان که ایمان خویش پنهان دارند و چه آنان که آشکار کنند. نام مهاجر بر کسى ننهند مگر آنکه حجت خداى بر روى زمین را بشناسد، پس ، هر که او را شناخت و به او اقرار آورد مهاجر است . و نام مستضعف بر کسى که خبر حجت خدا به او برسد و به گوش خود بشنود و در دلش جاى گیرد، صادق نباشد.
حقیقت امر ما سخت است و بر مردم سخت آید. کسى آن را نتواند برداشت مگر بنده مؤ منى که خدا قلبش را براى ایمان آزموده است و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینه هاى امین و خردهاى استوار.
توصیف جامعه جاهلی از زبان امیر مومنان علی (ع)
وَ اءَشْهَدُ اءَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اءَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعِلْمِ المَاءثُورِ وَ الْکِتابِ الْمَسْطُورِ، وَ النُّورِ السّاطِعِ، وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الْاءَمْرِ الصّادِعِ. اِزاحَهً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجا بِالبَیِّناتِ، وَ تَحْذِیرا بِالْآیاتِ، وَ تَخْوِیفا بِالمُثلاتِ وَ النّاسُ فِى فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیها حَبْلُ الدّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِى الْیَقینِ، وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْاءَمْرُ، وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِىَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدى خامِلٌ، وَ الْعَمى شامِلٌ. عُصِىَ الرَّحْمنُ، وَ نُصِرَ الشَّیْطانُ، وَ خُذِلَ الْإ یمانُ، فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ، وَ تَنَکَّرَتْ مَعالِمُهُ، وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ، وَ عَفَتْ شُرُکُهُ.
اءَطاعُوا الشَّیْطانَ فسَلکَُوا مَسالِکَهُ، وَوَرَدُوا مَناهِلَهُ، بِهِمْ سارَتْ اءَعْلامُهُ، وَ قامَ لِواؤُهُ فِى فِتَنٍ داسَتْهُمْ بِاءَخْفافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِاءَظْلافِها وَ قامَتْ عَلى سَنابِکِها، فَهُمْ فِیها تائِهُونَ حائِرونَ جاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِى خَیْرِ دارٍ وَ شَرِّ جِیرانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ، وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ، بِاءَرْضٍ عالِمُها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُکْرَمٌ.
و شهادت مى دهم که محمد (صلى اللّه علیه و آله ) بنده او و پیامبر اوست که او را فرستاد با آیینى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و کتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند؛ و زنگ شبهت از دلها بزداید. محمد (صلى اللّه علیه و آله ) براى اثبات پیامبرى خویش حجتها آورد و مردمان را با آیات کتاب خود بیم داد و با ذکر عقوبتها و کیفرها که بر امتهاى پیشین رفته بود، بترسانید.
مردمان در فتنه هایى گرفتار بودند، که در آن رشته دین گسسته بود و پایه یقین شکست برداشته و مى لرزید. هرکس به چیزى که خود اصل مى پنداشت چنگ زده بود. کارها پراکنده و درهم ، راه بیرون شدن از آن فتنه ها باریک ، طریق هدایت مسدود و کورى و بى خبرى آنسان شایع و همه گیر که هدایت را آوازه اى نبود. خدا را گناه مى کردند و شیطان را یار و یاور بودند. ایمان خوار و ذلیل بود، ستونهایش از هم گسیخته و نشانه هایش دگرگون و راههایش ویران و جاده هایش محو و ناپدید.
همگان در راه شیطان گام مى زدند و از آبشخور او مى نوشیدند. به یارى این قوم بود که شیطان پرچم پیروزى برافراشت و فتنه ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهاى خود فرو کوفت و پى سپر سمهاى خود نمود. آنان ، در آن حال ، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه ها(2) را بدترین همسایه . شبها خواب به چشمانشان نمى رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود. آنجا سرزمینى بود که بر دانایش چون ستوران لگام مى زدند و نادانش را بر اورنگ عزت مى نشاندند خطبه 2نهج البلاغه
وَ إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْاءُمُورِ قَبْلَ اءَوَانِهَا، اءَوِ التَّسَقُّطَ التَّساقُطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا، اءَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ، اءَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ، فَضَعْ کُلَّ اءَمْرٍ مَوْضِعَهُ، وَ اءَوْقِعْ کُلَّ عَمَلٍ مَوْقِعَهُ.
وَ إِیَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ اءُسْوَةٌ، وَالتَّغَابِیَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُیُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَیْرِکَ وَ عَمَّا قَلِیلٍ تَنْکَشِفُ عَنْکَ اءَغْطِیَةُ الْاءُمُورِ وَ یُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ.
از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگى به ستایش و چرب زبانیهاى دیگران ، پرهیز کن ، زیرا یکى از بهترین فرصتهاى شیطان است براى تاختن تا کردارهاى نیکوى نیکوکاران را نابود سازد. زنهار از اینکه به احسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها کرده اى ، بزرگش شمارى یا وعده دهى و خلاف آن کنى . زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خداى تعالى فرماید خداوند سخت به خشم مى آید که چیزى بگویید و به جاى نیاورید.(42
از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستى در انجام دادن کارى که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کارى که سررشته اش ناپیدا بود و از سستى کردن در کارها، هنگامى که راه رسیدن به هدف باز و روشن است ، حذر نماى . پس هر چیز را به جاى خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام رسان
وَ إِذَا اءَحْدَثَ لَکَ مَا اءَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ اءُبَّهَةً اءَوْ مَخِیلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَ یَفِی ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ.
إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ.
اءَنْصِفِ اللَّهَ وَ اءَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مِنْ خَاصَّةِ اءَهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًى مِنْ رَعِیَّتِکَ، فَإِنَّکَ إِلا تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ، اللَّهِ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ اءَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ کَانَ لِلَّهِ حَرْبا حَتَّى یَنْزِعََو یَتُوبَ وَ لَیْسَ شَیْءٌ اءَدْعَى إِلَى تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللَّهَ یَسْمَعْ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ.
. هرگاه ، از سلطه و قدرتى که در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سرکشى تو را تسکین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى کاهد و خردى را که از تو گریخته است به تو باز مى گرداند.
پرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامه اى را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است ، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هرکس را که دوستش مى دارى ، انصاف را رعایت نماى . که اگر نه چنین کنى ، ستم کرده اى و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون تمکارى ، نعمت خدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعاى ستمدیدگان را مى شنود و در کمین ستمکاران است . نامه 53 نهج البلاغه
نویسندگان وبلاگ : حسین پسندیده[1] مرتضی جعفر پور برزکی[1] سید جواد حسینی شیجانی[1] محمود رضا رضایی نژادیان[0] مرتضی زارعی[15] علی رضا زکی زاده رنانی[0] حسین سروش[0] ابوالفضل فتحی[0] حسین مویدی[0] سید رضا هاشمی گلپایگانی[0] محسن کاظمی[0] |