وَ إِذَا اءَحْدَثَ لَکَ مَا اءَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ اءُبَّهَةً اءَوْ مَخِیلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَ یَفِی ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ.
إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ.
اءَنْصِفِ اللَّهَ وَ اءَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مِنْ خَاصَّةِ اءَهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًى مِنْ رَعِیَّتِکَ، فَإِنَّکَ إِلا تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ، اللَّهِ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ اءَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ کَانَ لِلَّهِ حَرْبا حَتَّى یَنْزِعََو یَتُوبَ وَ لَیْسَ شَیْءٌ اءَدْعَى إِلَى تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللَّهَ یَسْمَعْ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ.
. هرگاه ، از سلطه و قدرتى که در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سرکشى تو را تسکین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى کاهد و خردى را که از تو گریخته است به تو باز مى گرداند.
پرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامه اى را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است ، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هرکس را که دوستش مى دارى ، انصاف را رعایت نماى . که اگر نه چنین کنى ، ستم کرده اى و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون تمکارى ، نعمت خدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعاى ستمدیدگان را مى شنود و در کمین ستمکاران است . نامه 53 نهج البلاغه
ءَنَا وَضَعْتُ بِکَلاکِلِ الْعَرَبِ، وَ کَسَرْتُ نَواجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ، وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْقَرابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ.
وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ اءَنَا وَلَدٌ، یَضُمُّنِی إِلى صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِراشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ، وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ
وَ ما وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَ لا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ اءَنْ کانَ فَطِیما اءَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ.
وَ لَقَدْ کُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصِیلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ اءَخْلاقِهِ عَلَما، وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِداءِ بِهِ
وَ لَقَدْ کانَ یُجاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ، فَاءَراهُ وَ لا یَراهُ غَیْرِی ، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ واحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإ سْلامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَدِیجَةَ وَ اءَنَا ثالِثُهُما، اءَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسالَةِ، وَ اءَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ.
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: (هذَا الشَّیْطانُ قَدْ اءَیسَ مِنْ عِبادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ ما اءَسْمَعُ، وَ تَرى ما اءَرى ، إِلا اءَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیِّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلى خَیْرٍ)
من در خردى پشت عرب را به خاک رسانیدم و شاخهاى ربیعه و مضر را شکستم و شما از منزلت من در نزد رسول الله آگاه هستید، هم از جهت خویشاوندى و هم از جهت حرمت خاصى که براى من مى شناخت . من خردسال بودم که مرا در کنار خود مى نشاند و بر سینه خود مى چسباند و در بستر خود مى خوابانید و تن من به تن او مى سایید و بوى خوش خود را به مشام من مى رسانید. گاه چیزى را مى جوید و در دهان من مى نهاد. او هرگز نه دروغى را از من شنید و نه در رفتارم خطایى دید. از آن زمان که رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از شیر باز گرفته شد، خداوند، بزرگترین ملک خود را شب و روز همنشین او ساخت تا او را به راه بزرگواریها و خصال و اخلاق نیکو برد. من همواره ، چون بچه شترى که در پى مادر رود در پى او مى رفتم و او هر روز یکى از صفات پسندیده اش را بر من آشکار مى نمود و مرا مى فرمود که بدان اقتدا کنم . هر سال در غار حراء، زمانى چند خلوت مى گزید. من او را مى دیدم و جز من کسى نمى دید. روزگارى جز خانه اى که رسول الله (ص ) و خدیجه و من در آن مى زیستیم ، اسلام را دیگر خانه اى نبود. نور وحى و رسالت را به چشم مى دیدم و بوى نبوت را مى شنیدم . هنگامى که وحى نازل مى شد صداى ناله شیطان را مى شنیدم . مى پرسیدم یا رسول الله ، این صداى چیست مى گفت که صداى شیطان است ، از اینکه او را بپرستند، نومید شده است .تو هم مى شنوى ، هر چه من مى شنوم و مى بینى آنچه من مى بینم ، جز آنکه تو پیامبر نیستى ولى تو وزیر منى ، تو به راه خیر مى روى .
نهج البلاغه خطبه 234
وَ قَالَ ع : وَ قَدْ لَقِیَهُ عِنْدَ مَسِیرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِینُ الْاءَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَیْنَیَدَیْهِ:
مَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ؟
فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ اءُمَرَاءَنَا.
فَقَالَ:
وَاللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا اءُمَرَاؤُکُمْ، وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَعَلَى اءَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ، وَ مَا اءَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ اءَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْاءَمَانُ مِنَ النَّارِ.
ترجمه :
هنگامى که به شام مى رفت ، دهقانان شهر انبار به دیدارش آمدند. از اسبها پیاده شدند وپیشاپیش او دویدند. پرسید:
این چه کار است که مى کنید؟
گفتند که این عادت ماست در بزرگداشت فرمانروایانمان .
امام (ع ) فرمود: این کارى است که امیرانتان از آن سود نبردند و شما خود را در زندگى خود به مشقت مى افکنید و در آخرت به بدبختى گرفتار مى آیید. چه زیانبار است مشقتى که در پى آن عذاب باشد و چه سودمند است آسودگى همراه با ایمنى از عذاب خدا.
حکمت : 37نهج البلاغه
مهربانی وملاطفت با مردم
وَ اءَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضَارِیا تَغْتَنِمُ اءَکْلَهُمْ،
. مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى ، (نامه 53)
- دوری از عوام فریبی واحترام به شعور مردم
بنای حضرت بران است که با اگاه ساختن وتکیه بر استقامت مردم امور را پیش برد که فرمود
فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ، إِلا بِصَلاحِ الْوُلاةِ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ إِلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِیَّةِ،
. پس رعیت صلاح نپذیرد مگر آنکه والیان صلاح پذیرند و والیان به صلاح نیایند، مگر به راستى و درستى رعیت .
(خطبه 207)
ودر جایی که حتی مردم در فتنه وفریب دشمن قرار می گیرند امام دست به عمل متقابل نمی زند ونمی خواهد او نیز با نیرنگ حرکت کندوقتی حما قت وجها لت مردم حکمیت را بر امام تحمیل می کند حضرت فقط براگاه ساختن مردم اهتمام دارد درواقع امام حضور اگاهانه مردم را می خواهد ونه سیاهه لشگری به عنوان ابزار ابراز قدرت برای امام اصلاح امت مهم است نه قدرت گرچه متظاهر به همراهی مردم باشد به هر شکل وترفند علی که عین علم وعد ل است بر جهل وفریب توده بنای قدرت نمی کند بلکه بر اگاهی وایمان مردم امید بسته است
لذا وقتی منتقدان امام را در سیاست غیر زیرک می شمرند به انان پاسخ می دهد
وَاللَّهِ ما مُعاوِیَةُ بِاءَدْهَى مِنِّی ، وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ، وَ لَوْ لا کَراهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ اءَدْهَى النَّاسِ، وَ لکنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ، وَ لِکُلِّ غادِرٍ لِواءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست . او پیمان شکنى مى کند و گنه کارى .
اگر پیمان شکنى را ناخوش نمى داشتم ، من زیرکترین مردم مى بودم . ولى پیمان شکنان ، گنه کارند و گنه کاران ، نافرمان . هر پیمان شکنى را در روز قیامت پرچمى است که بدان شناخته گردد.
(خطبه 191)
چکیده
این نوشته می کوشد به برخی از مبانی که عمل سیاسی امام علی در زمان حکومت با تکیه بر آنها صورت می- گرفت بپردازد که پیوند سیاست امام با اخلاق وتقدم اخلاق درسیاست، همراهی حق وتکلیف، برتری حقیقت برمصلحت ،ونفی استبداد وخود رایی واجرای عدالت برمبنای علمی وعقلانی وجامع، مقابله با زیاده خواهان سیاستمداران فاسد ودینداران متحجر،ازجمله آنهاست
کلیدواژه : دوره خلافت ، برتری حقیقت ، حقوق مردم ، نفی استبداد ، اخلاق گرایی ، عدالت عالمانه ، مقابله با تحجر
روش های برخوردامام باسیاست وقدرت که برگرفته از مبانی سیا سی ایشان است طبق ادوار عمر مبارک ایشان به سه برهه تقسیم میشود دوره خلفا زمان انتقال قدرت ودوره زمامداری امام در این نوشته بعداز نگاه گذرا به دو مقطع ابتدایی به دوره مهم که خلافت وحکومت امام است می پردازیم وسیاست ایشان را در عصر قدرت امام بررسی می کنیم
بعداز جریان سقیفه حضرت سیاست صبر را در پیش می گیرد وبرای مصالح امت اسلامی با تلخی تمام سکوت می کند که فرمود
فَرَاءَیْتُ اءَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اءَحْجى فَصَبْرَتُ وَ فِى الُعَیْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجا، اءَرى تُراثىِ نَهْب
. دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم ، که میراث من به غارت مى رود.
(نهج البلاغه خطبه 3)
وپس از قتل عثمان وهجوم مردم برای بیعت با امام وقتی حضرت با اصرار آنها روبرو شدخلافت را پذیرفت
اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.
بدانید. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمى بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند، افسارش را بر گردنش مى افکندم و رهایش مى کردم و در پایان با آن همان مى کردم که در آغاز کرده بودم . و مى دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارج تر است .
( نهج البلاغه خطبه 3)
بنابراین حضرت با وجود زمینه مقبولیت مردمی تکلیف الهی خود می داند که خلافت را بپذیرد لذا می شود گفت مبنای پذیرش امام تحقق تکلیف الهی است که با حضور وهمراهی مردم میسر میشود
دوره خلافت امام
امام بعداز به عهد گرفتن خلافت روشهای منحصر به فردی را در پیش می گیرد که نشان می د هد سیاست علی (ع) بر استوانه هایی استوار است که نه با حکومت شاهان ومستبدان قابل قیاس است نه با حکومت مدعیان دین وزعامت مومنان در حکومت امام معنویت وعدالت در کنار حقوق مردم لحاظ می شود ودر واقع حق وتکلیف باهم هستند در سیاست امام حقیقت تقدم بر مصلحت دارد وقدرت پیوند نا گسستنی با اخلاق دارد ورسیدن به قدرت وحفظ آن با هر وسیله وبه هر شکل صورت نمی گیرد وسیاست تابع اخلاق است به عنوان مثال امام در جریان شورا نظر عبدالرحمن بن عوف را در عمل به سیره شیخین رد می کند در حالی که در دید سیاسی صرف حضرت می توانست در ان جلسه به ظاهر با شرط موافقت کند وبعداز به قدرت رسیدن نظر خود را اعمال کند اما این با روح والای اخلاص واخلاق گرای امام نا سازگار است وامام حاضر نیست به خاطر هدفی ولو مقدس که همان پیاده کردن احکام الهی است از راه غیر اخلاقی برود
خصوصیت دیگر حکومت امام همراهی عدالت با عقل وعلم است وبعد دیگر دوری از روحیه استبداد وبرتر دیدن خود از نقد وانتقاد است
بعد از این اشاره اجمالی به تفصیل موارد مطرح شده با استناد به بیانات ورفتار امام می پردازیم
1-برتری حقیقت وعدالت برمصلحت ومنفعت
با آن که امام در دوره خلفا به اجبار تن به مصلحت می دهد اما در زمان قدرت حقیقت مداراست واز نظر امام حکومت فقط درصورت اقامه حق دارای ارزش است که فرمود وَ اللَّهِ لَهِیَ اءَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إ لا اءَنْ اءُقِیمَ حَقّا اءَوْ اءَدْفَعَ بَاطِلاً.
هنگامى که به نبرد مردم بصره مى رفت ، عبد الله بن عباس گوید که در (ذوقار) بر امیرالمؤ منین (ع ) درآمدم . کفشش را وصله مى زد. مرا گفت : این کفش به چند مى ارزد گفتم هیچ
. گفت : به خدا سوگند، که من این کفش را از حکومت شما بیشتر دوست دارم ، مگر آنکه در این حکومت حقى را برپاى دارم یا باطلى را برافکنم (نهج البلاغه خطبه 33)
وراضی نمی شود عدالت را به خاطر برخی ملاحظات سیاسی نادیده بگیرد ودر این جا به دونمونه بارز اشاره می کنیم
الف –تقسیم بیت المال به نحو عادلانه ومحروم کردن اشخاص متنفذ از زیاده خواهی با آن که می شد فهمید که این برخورد عادلانه آنها را به مقابله با حکومت می کشاند که چنین هم شد وجنگ جمل از این روی بر امام تحمیل شد
ب-کنار زدن افراد فاسد از پست های حساس با آنکه باز مخالفت ودرگیری آنها قابل پیش بینی بود که جنگ صفین نتیجه همین کنار نیامدن امام با معاویه بود
بنابر این امام اگر طبق برخی مصالح با این افراد مماشات می کرد آن جنگ های خونین بر امام تحمیل نمی شد ولی فرق علی (ع)با دیگران در همین حق مداری هاست
2- توجه به حق انسان ومخالف
با آن که امام در جامعه دینی وبا نام دین حاکم گشته است اما در کنار عمل به تکلیف از حقوق غافل نیست قوق کسانی که بااو وغالب
ندبه سوزناک علی درخاک سپاری فاطمه اولین وغریبترین مرثیه شیعه است
ای وای عجب شبی است علی به یاد شبی می افتد که به سمت شجره نبوت می رفت تاقبس ونوری باخود آورد تا خانه ای بنا کند از نور تا مشعلی باشد برای انسان گرفتار ظلمت نور علی نور
ولی چه سود که ظلمت پرستان تاب ظهورانوارالهی رادر خانه ای که اذن برپایی ذکر الهی برآن نازل گشته است -فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیه اسمه ،نیاوردند واینک آسمان انسانیت که با چراغ فاطمی در شب های تار چلچراغی داشت کوکب خود را از دست می دهد- کوکب دری یوقد من شجره مبارکه
وعلی با امت مظلومه ومهمومه خود وداع می کند فاطمه امت علی بود در زمانه ای که مروت مردمان مرده بود
علی شرمسار از پیامبرامانت زخمدیده وپهلو شکسته را تحویل می دهد- فلقد استرجعت الودیعه واخدت الرهینه - امانت باز سپرده شد،وتاب نیاورده فریاد بر می آوردکه این امتت بود که فاطمه را آزرد فاحفها السئوال واستخبرها الحال –از فاطمه بپرس حال را
وکسی نمی داند وقتی پهلوی فاطمه شکست در دل پهلوان خیبر چه غوغایی بود ؟
وسکوت وصبر علی چون مرقد پاک فاطمه تا قیامت سر مگویی می شود که فقط سوز آن را در ندبه های علی می توان یافت
قل یل رسول الله عن صفوتک صبری ورق عنها تجلدی ای رسول خدا صبرم در فراق دختر برگزیدهات کم گشته
نهج البلاغه گنجی عظیم است که درعین پیدایی و رویت هنوز کشف نشده است . و خدا داند که چه بسیار سالها باید بگذرد تا ما بتوانیم ذره ای از این گنج بی پایان بهره ببریم. در نهج البلاغه مولا علی(ع) همه چیز است از خداشناسی گرفته تا رعایت حق مخلوقات از دید ما کوچک .
سیاست و حکومتداری هم به عنوان یکی از ضروریات همیشگی بشر در این دریای با عظمت به فراموشی سپرده نشده است.ما در این کتاب با دستورات،راهنمایی ها،توصیه هاو مسائلی در حوزه سیاست و حکومتداری بر میخوریم که بسیار روشن تر و بهتر از بسیاری نظریات متفکران سیاسی سده های اخیر می باشد. در چند سطر پیش رو ما به اندیشه هایی از مولا علی(ع) اشاره میکنیم که در عین سادگی در بیان، دارای نکات ارزشمندی در عرصه عمل سیاسی نیز میباشد.
ابتدا باید ببینیم که منظور حضرت از سیاست چیست؟ آیا حضرت سیاست را دروغگویی ، دغلبازی ، ریا کاری ومواردی مانند اینها که در ذهن بسیاری از ما همان سیاست است وسیاست جز این نیست میدانند. یا اینکه نگاهی آسمانی و مقدس به این موضوع دارند.
1-حضرت سیاست را غیر از حیله گری ونیرنگ می دانند فلذا در خطبه 200 نهج البلاغه میفرمایند:((سوگند به خدا،معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است ،اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم.))
حضرت در خطبه فوق عوام فریبی یا همان سیاست دماگوژی را رد میکنند و این امر را برای رسیدن به هدف ناپسند می دانند.حضرت در جملات بالا خود را یک سیاستمدار میداند که معاویه با انجام دغلبازی نمی تواند بر حضرت در سیاستمداری چیره شود چون حضرت به وضوح سیاست را غیر از این می داند. همچنین حضرت اشاره می کنند که دارای توانایی در استفاده از حیله و نیرنگ هستند نه اینکه فاقد این کارایی می باشند و عدم انجام این کارهم، در واقع به علت ناتوانی ایشان است .بارها موقعیتهایی برای حضرت پیش آمد که ایشان می توانستند با دادن یک دروغ ویا حیله ای کوچک به راحتی خلافت را در دست بگیرند یا به زبان امروزه برای رسیدن به هدف وسیله را توجیه کنند. اما حضرت این کار را نکردند زیرا اگر این کاررا انجام می دادند، دیگر علی (ع)نبودند.وامروزه هم ما نمی توانستیم به چنین رهبری که ازحق خود میگذرد تا جامعه از هم فرونپاشد افتخار کنیم.حتی اگر این چشم پوشی از حق مانند استخوان در گلو و خار در خشم او را بیازارد.
2- حضرت در کسب قدرت و چه در حفظ آن نیز هیچ ظلمی را روا نمی دارند وهمواره تاکید بر این می کنند که حتی حاضر به گرفتن رزق مورچه ای از دهان او نیستند. این بر خلاف نظریات بسیاری از اندیشمندان سیاسی است که زمامدار را در حفظ قدرتش رجوع به خیانت ،ظلم وستم می دهند. حضرت علی (ع) در جواب اطرافیان خود برای بکار بردن این روشها بر اساس خطبه 126 نهج البلاغه می فرمایند(( آیا به من امر مى کنید که پیروزى را با ستم بر کسى که زمامدار او شده ام ، به دست آورم ؟؟ )) همان طور که گفته شد این بر خلاف نظر بعضی از اندیشمندان مانند ماکیاولی است که با دیدن چگونگی دعوت به گفتگو وبعد فریب دادن چند فرمانده جنگی توسط یکی از حاکمان زمان خودش به نام بورجا وقتل آنها ، این نسخه را به حاکمان برای ماندگاری قدرتشان واز میدان به در کردن رقیبان توصیه میکند.
3-موضوع بعد در نهج البلاغه اینست که ببینیم هدف و فلسفه سیاست و حکومت در این کتاب چه چیزبیان شده است ؟ اندیشمندان زیادی پیرامون این موضوع به بحث پرداخته اند مانند توماس هابز که فلسفه تاسیس حکومت را رسیدن به صلح و آرامش می داند . ویا پیروان نظریه اصالت سود مندی که هدف تاسیس دولت را سودمندی و فایده آن در رساندن افراد به لذت می دانند. اما حضرت هدف از سیاست وحکومت را در نهج البلاغه اجراى عدالت ، زعامت ، رهبرى و هدایت جامعه و مردم به سوى کمال و نزدیکى به خدا می داند .
ما می توانیم برای رسیدن به پاسخ این پرسش به سراغ خطبه 131 نهج البلاغه که به خطبه منبریه هم مشهور است برویم. حضرت در این خطبه چنین می فرمایند:(( خدایا تو می دانی که جنگ و در گیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، ودر سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.)) حضرت در این جملات مهمترین اهداف دولت اسلامی را اینچنین بیان می دارند: 1- ارائه ارزش های دینی و حفظ و گسترش آن 2- اصلاح حیات اجتماعی و روابط انسانی 3- تامین امنیت اجتماعی.
همچنین این اهداف را می توان در نامه هایی که حضرت به والیان خود در شهرها می نویسد یافت
حضرت طی توصیه ای که در نامه 46 و خطاب به مالک اشتر است اینچنین می فرمایند((...پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زور مندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند.))
حضرت بار دیگر درنامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید:((دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه ترین، و در عدل فراگیر ترین، و در جلب خشنودی مردم گستر ده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند.))
حضرت در بیانات بالا ونمونه های فراوان مانند آن که در این کتاب آمده است به کارگزاران خود توصیه می کند اکنون که به عنوان یک حاکم و سیاستمدار مشغول هستند با مردم مدارا و خوش رفتاری نمایند. این توصیه های حضرت زمانی مطرح شد که به قول ما امروزیها حکومت دموکراتیک و پارلمانی نبود که با این کارها بخواهند رای مردم را بدست آورند بلکه حضرت وظیفه حاکم را در هر حالت و هر شرایطی چیزی جز خدمت به مردم و خشنودی خداوند نمی داند وبه فرموده خود حضرت ((حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او))
حاکم اسلامی به عنوان کسیکه در راس قدرت سیاسی می باشد و طبق نظر حضرت نماینده اجرایی او در زمین باید با بندگان او مدارا کند و عدالت را در حق آنان رعایت کند.
4-در این کتاب حضرت به صفات و شرایط حاکم اسلامی هم اشاره کرده اند . ایشان در خطبه 131 بعد از ذکر فلسفه حکومت اسلامی به شرایط رهبر اسلامی اشاره می کنند ومی فرمایند:(( خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز ، کسی از من جز رسول خدا (ص) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، ونادن نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که باستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند. و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می کند و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، وحق را به صاحبان آن نمی رساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند.))
امام علی (ع) در بیانات بالا به پاره ای از صفات حاکم اسلامی با ذکر اهمیت داشتن هر صفت اشاره می فرمایند که این صفات به این ترتیب هستند: 1- بخیل نباشد 2- نادان نباشد 3-عادل باشد 4-رشوه خوار نباشد 5- پایبند به رعایت سنت پیامبر(ص) باشد.
5-در نهج البلاغه به توصیه هایی نیز بر می خوریم که راهنمای خوبی برای مردم ورهبر حکومت می باشد برای نمونه حضرت در سخنرانییکه در صفین فرموده اند ودر خطبه 216 نهج البلاغه آمده است به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره می کنند و اداء این حقوق متقابل را باعث اصلاح روزگار و برقراری عدالت برای مردم و تداوم حکومت می دانند وادامه می دهند اگر این حقوق اداء نشود آنگاه است که ظلم ، ستم ونیرنگ در جامعه زیاد شود.
حضرت در این مورد چنین می فرمایند((ودر میان حقوق الهی بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،... وآنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، وراههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، وسنت پیامبر(ص) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد.اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار ونیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنت پیامبر (ص) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود.))
حضرت در ادامه این خطبه به برخی از حقوق حاکم بر مردم مانند 1-عدم ستایش های غلو آمیز حاکمان 2- دوری از رفتار ظاهری با حاکم 3- مشورت دادن به حاکم اشاره می کنند.
در خطبه 34 نیز پاره ای دیگر از این روابط متقابل آمده است:1- حاکم باید خیرخواه مردم باشد. 2- تقسیم عادلانه بیت المال و درآمد های عمومی بین مردم 3- آموزش سواد به مردم برای جلوگیری از رشد بی سوادی 4- وفادار ماندن مردم به بیعت با حاکم 5- اطاعت از حاکم و خودداری از سرپیچی از دستورات حکومتی.
حضرت ادای این حقوق را باعث 1- عزت یافتن حق 2- برقراری عدالت 3- مایوس شدن دشمن میدانند ومی فرمایند که اگر این حقوق ادا نشود 1- اتحاد جامعه از بین می رود 2- ستم ونیرنگ در جامعه جای خود را باز می کند 3- سنت پیامبر به فراموشی سپرده می شود و در نتیجه اجرای احکام دین مسکوت می ماند.
مطالب بالا قطره ای از کتاب گرانقدرنهج البلاغه است که ما فقط به صورت اجمال نگاهی به آن انداختیم تا بگوییم که نظریات سیاسی هم در اندیشه اسلامی وجود دارد که نمونه آن فرمایشات اول امام شیعیان حضرت علی (ع) است که گوشه ای از آن در نهج البلاغه آمده است. ان شاءالله این مطالب جرقه ای شود تا دیگران به غوص عمیقتری در این دریای بیکران انجام دهند
یکی از پرسشها دربارهی کتاب نهجالبلاغه این است که، سیدرضی اسناد خطب و رسائل را ذکر نکرده، از این رو اعتبار آن با تردید مواجه است. لذا برخی میگویند نهجالبلاغه کتابی است مرسل و قابل استناد فقهی نیست و سخنانی از این دست. [1] .
پژوهشگران عرصهی نهجالبلاغه کوششهای عالمانه و ارجمندی را در پاسخ این پرسش به انجام رساندهاند. آنان مصادر نهجالبلاغه را پیش از رضی و پس از آن استخراج کرده و نشان دادهاند.
در اینجا این تلاشها به اجمال معرفی میشود:
1- استناد نهجالبلاغه، نوشته امتیاز علی خان عرشی، وی نخست به چگونگی جمع آوری نهجالبلاغه و اثبات استناد کلمات نهجالبلاغه به حضرت امیر مباحثی را مطرح میکند و از پارهای شبهات، که نهجالبلاغه را به دیگران منسوب میکند، پاسخ میگوید، پس از آن مدارک نهجالبلاغه را از منابع شیعی و سنی که پیش از سیدرضی نگارش شده، معرفی میکند.
این کتاب توسط آقای سید مرتضی آیت الله زاده شیرازی، به فارسی ترجمه شد و انتشارات امیرکبیر در سال 1362 آن را به چاپ رساند.
2- اسناد و مدارک نهجالبلاغه، تألیف محمد دشتی، در این کتاب 283 مصدر برای نهجالبلاغه ذکر شده و به ترتیب نهجالبلاغه، مصادر و مأخذ کلام حضرت را نشان میدهد.
این کتاب جلد چهارم از مجموعهی هفت جلدی آشنایی با نهجالبلاغه است که مؤلف تحریر کرده.
3- مصادر نهجالبلاغة و اسانیده، تألیف سیدعبدالزهراء الحسینی. این کتاب که در چهار مجلد چاپ شده مصادر نهجالبلاغه را به چهار بخش تقسیم میکند:
الف) مصادری که قبل از سال 400 قمری تألیف شده و الان نیز در دسترس است.
ب) مصادری که قبل از نهجالبلاغه تألیف شده اما با واسطه از آن نقل شده.
ج) مصادری که پس از سیدرضی نگارش شده ولی سخنان حضرت را با اسناد متصل نقل کرده، که در آن طریق سیدرضی قرار ندارد.
د) مصادری که پس از سیدرضی تألیف شده و کلام حضرت را متفاوت از آنچه در نهجالبلاغه آمده، نقل کرده.
نویسنده از 114 مصدر نام برده و بدان ارجاع داده است. مؤلف نیمی از جلد یک و پنج را به کلیاتی پیرامون نهجالبلاغه و سیدرضی اختصاص داده است. روش وی در این کتاب چنین است که متن نهجالبلاغه را ذکر میکند، واژهها و لغات مشکل را توضیح میدهد، سپس مصادر آن را نشان داده و اگر شروح مستقل داشته باشد متذکر میگردد.
4- مدارک نهجالبلاغه و دفع الشبهات عنه، هادی کاشف الغطأ (مکتبة الاندلس، بیروت) این کتاب به همراه کتاب دیگر مؤلف، یعنی مستدرک نهجالبلاغه به چاپ رسیده است.
نویسنده ضمن نقد و بررسی پارهای شبهات در انتساب نهجالبلاغه، مصادر برخی از کلمات حضرت را نیز نشان داده است.
5- بحثی کوتاه پیرامون نهجالبلاغه و مدارک آن، رضا استادی.
6- العذیق النضید بمصادر ابن ابی الحدید فی شرح نهجالبلاغه، عزالدین ابی حامد عبدالحمید المدائنی البغدادی (656 -586ق) (مطبعة العانی، بغداد، 1407 -1987 ق).
7- استاد حسن زاده آملی از کسانی است که بر این امر همت گمارده، ایشان در مقدمه کتاب انسان کامل از دیدگاه نهجالبلاغه فرموده است:
این کمترین بسیاری از مآخذ و مدارک نقل نهجالبلاغه را از جوامع روایی و کتب سیر و غزوات و مجموعهها و سفینههای علمی تحصیل کرده است، و اهتمام کلی این بود که منابع نقل قبل از جناب رضی و نهجالبلاغه باشد و شاید در حدود دو سوم مدارک آن به دست آمده باشد و قسمتی از آنها در مواضع مختلف تکملة منهاج البراعه فی شرع نهجالبلاغه که در پنج جلد تدوین و تنظیم شده و به طبع رسید به مناسباتی ذکر شده است. [2] .
6- در کتاب «المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغة» بخشی اختصاص یافته به ذکر مصادر، در آنجا به ترتیب نهجالبلاغه مصادر و مآخذ خطب و رسائل معرفی شده است. [3] .
با وجود این مصادر و مآخذ دیگر جای این گونه پرسشها، نیست گذشته از آنکه محتوای بسیاری از خطب و رسائل و حکم، شاهد صحت صدور آنهاست.
در پایان این مبحث زیبنده است سخن ابن ابی الحدید پس از نقل خطبه ابن ابی اشحمأ عقلانی ایراد شود. وی میگوید این خطبه که زیباترین خطبه اوست با تکلف همراه است و این را بدان جهت گفتم که گروهی به نهجالبلاغه خُرده گرفته.
لان کثیراً من اهل الهوی یقولون ان کثیراً من نهجالبلاغه کلام محدث صنعه قوم من فصحأ الشیعة و ربما عزی بعضه الی الرضی ابی الحسن و غیره و هولأ قوم اعمت العصبیة اعینهم فضلوا عن النهجالواضح و رکبوا بینات الطریق ضلالاً و قلة معرفة باسالیب الکلام و انا اوضح لک بکلام مختصر ما فی هذا الخاطر من الغلط.
سپس میگوید:
یا تمام نهجالبلاغه را جعلی میدانند یا بعض آن، احتمال اول به ضرورت باطل است؛ زیرا برخی خطب و رسائل انتساب آن به امیرالمؤمنین (ع) قطعی است و اگر گفته شد بعض آن جعل است، سخنان ما اثبات میشود؛ زیرا کسی که به دقت بنگرد این مجموعه را دارای یک سبک و سیاق میبیند.
و انت اذا تاملت نهجالبلاغه وجدته کله مأاً و احداً و نفساً واحداً و اسلوباً و احداً کالجسم البسیط الذی لیس بعض من ابعاضه مخالفاً لباقی الابعاض فی الماهیة و کالقرآن العزیز اوله کاوسطه واوسطه کاخره و کل سورة منه و کل آیة منه مماثلة فی المآخذ و المذهب و الفن و الطریق و النظم لباقی الایات و السور و لو کان بعض نهجالبلاغه منحولاً و بعضه صحیحاً لم یکن ذلک کذلک. [4] .
پى نوشتها:
1- الغدیر علامه امینی ج 4 ص 193
2- انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه ص 36
3- المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه ص 1424
4- شرح ابن ابی الحدید ج4 ص 325
اگر طایر اندیشة متفکری بخواهد به اوج مقام علی (علیه السلام) بار یابد، پرش می سوزد. [هر چند خود حضرت] فرمود فکر هیچ کس به مقام والای من نمی رسد، اما این به آن معنا نیست که ما از شناختش سرباز زنیم و او را نشناسیم، بلکه در این شناخت باید تادّب کنیم و آن حضرت را از زبان خدای سبحان یا رسول گرامی یا از زبان خودش بشناسیم و بشناسانیم.
نویسندگان وبلاگ : حسین پسندیده[1] مرتضی جعفر پور برزکی[1] سید جواد حسینی شیجانی[1] محمود رضا رضایی نژادیان[0] مرتضی زارعی[15] علی رضا زکی زاده رنانی[0] حسین سروش[0] ابوالفضل فتحی[0] حسین مویدی[0] سید رضا هاشمی گلپایگانی[0] محسن کاظمی[0] |